۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

چیزهایی که با زلزله نمی لرزند

وقتی توفان کاترینا به نیواورلئان رسید و سدها شکست، مردم آمریکا آن آمریکای دیگر را کشف کردند. آمریکایی که هالیوود درباره اش فیلمی نمی سازد و به تمییزی بورلی هیلز نیست. مردم دیدند که آدمهایی که مامور حفظ نظم و قانون هستند خودشان در حال بار زدن اجناس فروشگاهها هستند. پلیس نمی توانست جلوی غارت را بگیرد چون کم نبودند ماموران پلیسی که به غارت مشغول بودند. واقعیت آمریکا ربطی به تصویری که از خودش داشت نداشت. یادم است همکار تگزاسیم بعد از دیدن مردمی که روی سقف خانه هایشان گیر افتاده بودند گفت: We look like developing world! کشف جالبی بود.
حالا یک زلزله نه ریشتری ژاپن را لرزانده است. شدت و قدرت زلزله آنقدر زیاد بوده است که باعث شده است سرعت گردش زمین به دور خودش تغییر کند و سونامی آن تا آنور اقیانوس آرام و ساحل کالیفرنیا برود. راکتورهای اتمی فوکوشیما می توانند چرنوبیل و هیروشیمای دیگری خلق کنند. و مردم ژاپن در حال …. در حال زندگی کردن هستند. گزارشگر رادیوی ان پی آر با زن میانسالی صحبت کرد که با آرامش در حال جدا کردن کاغذ و پلاستیک در میان زباله های پناهگاهش بود تا برای بازیافت بفرستند. معلمی به خبرنگار گفت که عمری به تدریس در شهر مشغول بوده است و حالا نگران دانش آموزان سابقش هست که در میان گمشدگان هستند. دنیا در حال تحسین آرامش و متانت مردم ژاپن است. و همه دارند می پرسند چرا ژاپنیها مغازه ها را غارت نمی کنند. . جک کافتری در وبلاگش این سوال را پرسیده است. و جوابها جالب هستند! گرگ از آرکانزاس، ناتاشا از ونکور، کن از نیوجرسی و بیز از پنسلوانیا و خیلیهای دیگر فقط یک جواب دارند: حس غرور ملی و شرافت فردی. خوب است ملتی بتواند به مردم جهان نشان دهد که چیزهایی دارد که در هیچ زلزله ای نمی لرزند حتی اگر زلزله نه ریشتر باشد.

۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

داستان كوتاه متشكرم اثر آنتوان چخوف

همين چند روز پيش، «يوليا واسيلي ‌‌‌‌اِونا » پرستار بچه‌‌‌هايم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسويه حساب كنم। به او گفتم:
- بنشينيد«يوليا واسيلي ‌‌‌‌‌اِونا»! مي‌‌‌‌دانم كه دست و بالتان خالي است امّا رودربايستي داريد و آن را به زبان نمي‌‌‌آوريد। ببينيد، ما توافق كه ماهي سي‌‌‌روبل به شما بدهم اين طور نيست؟
- چهل روبل ।
- نه من يادداشت كرده‌‌‌‌ام، من هميشه به پرستار بچه‌‌هايم سي روبل مي‌‌‌دهم। حالا به من توجه كنيد।شما دو ماه براي من كار كرديد.
- دو ماه و پنج روز
-دقيقاً دو ماه، من يادداشت كرده‌‌‌ام। كه مي‌‌شود شصت روبل। البته بايد نُه تا يكشنبه از آن كسر كرد। همان طور كه مي‌‌‌‌‌دانيد يكشنبه‌‌‌ها مواظب «كوليا» نبوديد و براي قدم زدن بيرون مي‌‌رفتيد.
-سه تعطيلي । । . «يوليا واسيلي ‌‌‌‌اونا» از خجالت سرخ شده بود و داشت با چين‌‌هاي لباسش بازي مي‌‌‌كرد ولي صدايش درنمي‌‌‌آمد.
-سه تعطيلي، پس ما دوازده روبل را مي‌‌‌گذاريم كنار।كوليا» چهار روز مريض بود آن روزها از او مراقبت نكرديد و فقط مواظب «وانيا» بوديد فقط «وانيا» «و ديگر اين كه سه روز هم شما دندان درد داشتيد و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌‌‌ها باشيد। دوازده و هفت مي‌‌شود نوزده. تفريق كنيد. آن مرخصي‌‌‌ها ؛ آهان، چهل و يك‌ ‌روبل، درسته؟
چشم چپ «يوليا واسيلي ‌‌‌‌اِونا» قرمز و پر از اشك شده بود। چانه‌‌‌اش مي‌‌لرزيد.شروع كرد به سرفه كردن‌‌‌‌هاي عصبي. دماغش را پاك كرد و چيزي نگفت.
- و بعد، نزديك سال نو شما يك فنجان و نعلبكي شكستيد। دو روبل كسر كنيد .فنجان قديمي‌‌‌تر از اين حرف‌‌‌ها بود، ارثيه بود، امّا كاري به اين موضوع نداريم। قرار است به همه حساب‌‌‌‌ها رسيدگي كنيم.
موارد ديگر: بخاطر بي‌‌‌‌مبالاتي شما «كوليا » از يك درخت بالا رفت و كتش را پاره كرد। 10 تا كسر كنيد। همچنين بي‌‌‌‌توجهيتان باعث شد كه كلفت خانه با كفش‌‌‌هاي «وانيا » فرار كند شما مي‌‌بايست چشم‌‌هايتان را خوب باز مي‌‌‌‌كرديد.براي اين كار مواجب خوبي مي‌‌‌گيريد।
پس پنج تا ديگر كم مي‌‌كنيم।در دهم ژانويه 10 روبل از من گرفتيد...
« يوليا واسيلي ‌‌‌‌‌‌اِونا» نجواكنان گفت: من نگرفتم।
- امّا من يادداشت كرده‌‌‌ام ।
- خيلي خوب شما، شايد …
- از چهل ويك بيست و هفت تا برداريم، چهارده تا باقي مي‌‌‌ماند।
چشم‌‌‌هايش پر از اشك شده بود و بيني ظريف و زيبايش از عرق مي‌‌‌درخشيد। طفلك بيچاره !
- من فقط مقدار كمي گرفتم ।
در حالي كه صدايش مي‌‌‌لرزيد ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم । . . ! نه بيشتر.
- ديدي حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم। سه تا از چهارده تا به كنار، مي‌‌‌كنه به عبارتي يازده تا، اين هم پول شما سه‌‌‌تا، سه‌. . . يكي و يكي
- يازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توي جيبش ريخت ।
- به آهستگي گفت: متشكّرم!
- جا خوردم، در حالي كه سخت عصباني شده بودم شروع كردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق।
- پرسيدم: چرا گفتي متشكرم؟
- به خاطر پول।
- يعني تو متوجه نشدي دارم سرت كلاه مي‌‌گذارم؟ دارم پولت را مي‌‌‌خورم؟ تنها چيزي مي‌‌‌تواني بگويي اين است كه متشكّرم؟
- در جاهاي ديگر همين مقدار هم ندادند।
-آن‌‌ها به شما چيزي ندادند! خيلي خوب، تعجب هم ندارد। من داشتم به شما حقه مي‌‌زدم، يك حقه‌‌‌ي كثيف حالا من به شما هشتاد روبل مي‌‌‌‌دهم همشان اين جا توي پاكت براي شما مرتب چيده شده।
ممكن است كسي اين قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نكرديد؟ چرا صدايتان در نيامد؟ممكن است كسي توي دنيا اين قدر ضعيف باشد؟لبخند تلخي به من زد كه يعني بله، ممكن است।
بخاطر بازي بي‌‌رحمانه‌‌‌اي كه با او كردم عذر خواستم و هشتاد روبلي را كه برايش خيلي غيرمنتظره بود پرداختم।
براي بار دوّم چند مرتبه مثل هميشه با ترس، گفت: متشكرم!
پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فكر كردم در چنين دنيايي چقدر راحت مي‌‌شود زورگو بود.

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

جمله اي قصار از ابن سينا

من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!